۱۹ تیر ۱۳۹۲

من این آدما رو آخه کجای دلم باید بذارم؟!



با فیض‌العلیم بنگلادشی (که ما اسم‌اش رو گذاشتیم فضول علیم) و بلال عثمان پاکستانی (که ملقّب‌اش کردیم به شیر بلال) نشستم توی کافه‌تریای کارخونه و دارم به ساندویجی که از ساب‌وی خریدم گاز می‌زنم و به بحث‌های فوق‌علمی این آقایون گوش می‌دم. هر دو از همکلاسی‌های دانشگاهم هستن و توی این کارخونه هم مثل من حمالی می‌کنن. فضول علیم داره ساندویج می‌خوره و می‌گه که دایی‌ من توی فرانکفورت امروز رو روزه نگرفته، پس من هم نمی‌گیرم چون داییه خبرها رو از بنگلادش می‌گیره و امروز روز اول ماه مبارک رمضان نیست. شیربلال می‌گه الله‌اکبر! چون مفتی رفیع‌شون امروز رو روز اول ماه مبارک اعلام کرده و بنگلادش یه زمانی اسمش بود پاکستان‌شرقی، پس فضول علیم امروز بگا رفته که روزه نگرفته و چند تا کُنده‌ی نیم‌سوخته‌ی بیشتری قراره بکنن توی کون‌اش در جهنم دَرَک! من می‌پرم وسط حرفاشون و می‌گم که اگه اینقدر اختلاف دارین، چرا حکمیّت نمی‌کنین به تصمیم رهبر مسلمانان و آزاده‌های جهان، امام خامنه‌ای! یهو این دو تا انگار که برق سه‌فاز گرفته باشن،‌ بهم زل زدن و پرسیدن که نظر امام خامنه‌ای در مورد امروز چی بود؟
خب دیگه، بقیه قضایا رو خودتون تصور کنین. فقط انتظار نداشته باشین که من خبر داشته باشم که امروز روز اول ماه رمضان در ایران بود یا نه!

عکس بی‌ربطه به موضوع. چند وقت پیش که سیل اومده بود این عکس رو گرفتم!

۱۱ تیر ۱۳۹۲

هانس، من خدا ام!


شهر ما امشب عصبانی بود!


می‌دانید قرارست در مصر چه اتفاقی بیوفتد؟ مثل همان رعد و برقی می‌شود که امشب آمد و شهر را شست و با خودش برد. خب، ما ایرانی‌ها با تجربه 35 ساله‌مان خوب می‌دانیم که دیکتاتوری مذهبی تَه‌اش به کجا می‌رسد!