۱ فروردین ۱۳۹۷

سال نو شده ای بی خبران

۲۹ اسفند دانشگاه بودم. عصر زنگ زدم به خوان که وقتی میای با خودت آبجو بیار. لحظه تحویل سال داشتم از پله‌ها می‌رفتم پایین. بعدش با فرهاد رفتیم خرید کردیم برای سبزی کوکو که قرار بود شب درست کنم. الکس نیامد چون گفت گزارشش رو تمام نکرده. شش سال گذشته و نوروز شده یک روزی از همین مهمانی‌های شام که همیشه در خانه‌مان به راهست. یک روزی مثل تمام این روزها.

هیچ نظری موجود نیست: